گفتوگو با محمدجواد کبودرآهنگی
سیاهبازی به بازیگرانی کاربلد برای خلق فضای کمدی نیاز دارد
محمدجواد کبودرآهنگی، نویسنده و کارگردان نمایش «سلطان عمرا بمیرد» میگوید سیاهبازی کار دشواری است که بیش از کارگردانی به بازیگرانی کاربلد نیاز دارد تا بتوانند فضای کمدی را خلاقانه به نمایش بگذارند.
نگار امیری: در ادامه روند اجرای هنرمندان تئاتر استانها در سالنهای نمایشی پایتخت، تماشاخانه سنگلج، قدیمیترین تماشاخانه کشور میزبان نمایش «سلطان عمرا بمیرد» به نویسندگی و کارگردانی سیدمحمدجواد کبودرآهنگی از هنرمندان پیشکسوت استان همدان است.
«سلطان عمرا بمیرد»، سیاهبازی برگرفته از نمایش «شاه میمیرد» نوشته اوژن یونسکو نویسنده فرانسوی- رومانیایی است که از چهارم اردیبهشت تا چهارم خرداد، ساعت 20 مهمان نگاه مخاطبان خواهد بود.
گفتوگوی کوتاهی به بهانه اجرای این نمایش با محمدجواد کبودرآهنگی داشتیم که در ادامه میخوانید.
از دلایلی که باعث شد تا نمایشنامه «شاه میمیرد» اوژن یونسکو را به عنوان منبعی برای برداشت آزاد «سلطان عمرا بمیرد» انتخاب کنید، برایمان بگویید. چرا از شیوه نمایش ایرانی برای روی صحنه بردن این اثر بهره بردید؟
من نمایش «شاه میمیرد» اوژن یونسکو را حدود سی سال پیش در همدان روی صحنه بردم. موضوع اصلی این نمایشنامه، مرگ انسان است. انسانی که در کمال زبونی درجلو چشمان ما میمیرد. این نمایشنامه اثری کمدی-تراژدی است که بیشتر جنبه جنایتکارانه وجود انسان را مطرح میکند. سلطان در این نمایش تلاش دارد برای زنده ماندن، فرد دیگری را قربانی کند و این زنده ماندن به هر قیمت همان خصلت زشت و منفی وجود انسان است.
فضای کمدی و محتوای اثر همیشه من را به اجرای دوباره این اثر را ترغیب میکرد اما در نهایت تصمیم گرفتم با نگاهی به قصه نمایش آن را به شکل سنتی تختحوضی اجرا کنم. شیوه اجرایی کار همان شکل قراردادی نمایشهای تخت حوضی است با شخصیتهای تعریفشده این گونه نمایشی همچون شاه، نوکر، زن، شاه، جلاد، حکیم و..
نقش مبارک به عنوان شخصیت مهم نمایش ایرانی در این اثر چقدر پیشبرنده است؟
در نمایش «شاه میمیرد» نوشته یونسکو شخصیت اصلی شاه است اما در این نمایش، مبارک شخصیت اصلی کار به شمار میآید که نقش کلیدی را برعهده دارد و به تعبیری شخصیت پیشبرنده داستان است. اوست که برای سلطان تصمیم میگیرد و خبر مرگ سلطان را به دیگران میرساند. فاعلیت این شخصیت کاملا برگرفته از شیوه نمایش ایرانی است.
این رسیدن جایگاه پادشاهی به مبارک در شیوه اجرایی یادی از آیین میرنوروزی را تداعی میکند. چقدر از این آیین در روند داستان و پایان نمایشنامه بهره بردهاید؟
بله، درست است. نمایش از زمانی که دو شخصیت اصلی نمایش یعنی سلطان و سیاه جایشان را برای مدت کوتاهی عوض میکنند، به آیین میرنوروزی خودمان نزدیک میشود و ما نیز سعی کردیم تا از این آیین کهن در نمایش ایرانی بهره ببریم.
به عنوان گروهی که از همدان به تهران آمدهاید، فکر میکنید اجرای گروههای نمایشی در تهران از چه جهاتی می تواند مورد اهمیت قرار بگیرد؟ و چه پیشنهادی برای رسیدن به تداوم اجرای گروههای شهرستان در تهران دارید؟
سیاهبازی کار دشواری است و بیش از کارگردانی به بازیگرانی کاربلد نیاز دارد تا بتوانند در ایجاد فضای کمدی خلاقانه عمل کنند و برای نتیجه بهتر در این راستا؛ ما هم شاکله اصلی گروه نمایشی را از هنرمندان شناختهشده و حرفهای تئاتر همدان تشکیل دادیم. البته ما در همدان بازیگران برجسته بسیاری داریم اما برایمان مقدور نبود آنها را برای یک یا دو ماه کنارمان داشته باشم، بنابراین بیشتر از هنرمندان همدانی ساکن تهران دعوت به همکاری کردیم.
حضور گروههای نمایشی استانها در تهران کار بسیار ارزندهای است اما نیاز به حمایت و همراهی بیشتر از نظر مادی و معنوی دارد. در شرایطی که هنرمندان دیگر استانها در بین مردم و هنرمندان تهران شناختهشده نیستند، حمایت تبلیغاتی برای اجراهای آنها بسیار ضروری است. متاسفانه در حال حاضر ما باید حداقل 10 شب از بازه زمانی اجراهایمان را سپری کنیم تا کمکم مخاطب نسبت به حضورمان در سالنهای نمایشی آگاه شود و این به معنای از دست رفتن زمان و سرمایه مادی و معنوی است. امید ما این بود که ساختمان مجاور تماشاخانه سنگلج به عنوان محلی برای حضور هنرمندان دیگر استانها در نظر گرفته شود و نمایش ایرانی رونق بگیرد که متاسفانه با تخریب این ساختمان توسط شهرداری محترم این امید نیز از دست رفت. فقط امیداریم که شهرداری تهران توجه و نگاهی ویژه به تماشاخانه سنگلج، قدیمیترین تماشاخانه تهران داشته باشد و در حفظ این میراث فرهنگی که بخشی از تاریخ تئاتر ایران به شمار میآید، با هنرمندان همراه شود.